اسلایدر

داستان شماره 921

داستانهای باحال _داستان سرا

داستانهای همه جوره_داستانهایی درباره خدا_پیغمبران_امامان_عاطفی_ عشقانه_احساسی_ظنز_ غمگین_بی ادبانه و.............

داستان شماره 921

 

علّت ترك نماز جماعت

در يكي از ماه‌هاي رمضان با چند تن از رفقا از محدّث، شيخ عبّاس قمي خواهش كرديم كه در مسجد گوهرشاد با اقامة نماز جماعت، بر معتقدان و علاقه‌مندان، منّت نهد، با اصرار و ابرام اين خواهش پذيرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در يكي از شبستان‌هاي آنجا اقامه گرديد. روز به روز بر تعداد جمعيّت اين جماعت افزوده مي‌شد. روزهاي اقامة نماز به وسيلة شيخ هنوز به ده روز نرسيده بود، كه اشخاص زيادي از ماجرا، اطّلاع يافتند و تعداد جمعيّت فوق العاده شد
يك روز پس از اتمام نماز ظهر به من كه نزديك ايشان بودم، گفتند: «من امروز نمي‌توانم نماز عصر بخوانم» و رفتند و ديگر آن سال را براي نماز جماعت نيامدند. در موقع ملاقات ايشان و جويا شدن از علّت ترك نماز جماعت گفتند: «حقيقت اين است كه در ركوعِ ركعت چهارم، متوجّه شدم كه صداي اقتداكنندگان كه پُشت سر من مي‌گويند: «يا الله يا الله ان الله مع الصّابرين» از محلّّي بسيار دور به گوش مي‌رسد، اين مسئله كه مرا به زيادتي جمعيّت متوجّه كرد، در من شادي و فرحي ايجاد كرد. خلاصه اينكه خوشم آمد كه جمعيّت اين اندازه زياد است، بنابراين من براي امامت، اهليّت ندارم

[ جمعه 21 مهر 1393برچسب:علّت ترك نماز جماعت, ] [ 16:8 ] [ شهرام شيدايی ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد